سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آروین آزادمهر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شاملو

مرغ باران

در تلاش شب که ابر تیره می بارد
روی دریای هراس انگیز
 
و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز
 
و سرود سرد و پر توفان دریای حماسه خوان گرفته اوج
می زند بالای هر بام و سرائی موج
 
و عبوس ظلمت خیس شب مغموم
ثقل ناهنجار خود را بر سکوت بندر خاموش می ریزد، -
می کشد دیوانه واری
در چنین هنگامه
روی گام های کند و سنگینش
پیکری افسرده را خاموش.
 
مرغ باران می کشد فریاد دائم:
- عابر! ای عابر!
جامه ات خیس آمد از باران.
نیستت آهنگ خفتن
یا نشستن در بر یاران؟ ...
 
ابر می گرید
باد می گردد
و به زیر لب چنین می گوید عابر:
- آه!
رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
من به هذیان تب رؤیای خود دارم
گفت و گو با یار دیگر سان
کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.
***
اندر آن هنگامه کاندر بندر مغلوب
باد می غلتد درون بستر ظلمت
ابر می غرد و ز او هر چیز می ماند به ره منکوب،
مرغ باران می زند فریاد:
- عابر!
درشبی این گونه توفانی
گوشه گرمی نمی جوئی؟
یا بدین پرسنده دلسوز
پاسخ سردی نمی گوئی؟
 
ابر می گرید
باد می گردد
و به خود این گونه در نجوای خاموش است عار:
- خانه ام، افسوس!
بی چراغ و آتشی آنسان که من خواهم، خموش و سرد و تاریک است.
***
رعد می ترکد به خنده از پس نجوای آرامی که دارد با شب چرکین.
وپس نجوای آرامش
سرد خندی غمزده، دزدانه از او بر لب شب می گریزد
می زند شب با غمش لبخند...
 
مرغ باران می دهد آواز:
- ای شبگرد!
از چنین بی نقشه رفتن تن نفرسودت؟
 
ابر می گرید
باد می گردد
و به خود این گونه نجوا می کند عابر:
- با چنین هر در زدن، هر گوشه گردیدن،
در شبی که وهم از پستان چونان قیر نوشد زهر
رهگذار مقصد فردای خویشم من...
ورنه در این گونه شب این گونه باران اینچنین توفان
که تواند داشت منظوری که سودی در نظر با آن نبندد نقش؟
مرغ مسکین! زندگی زیباست
خورد و خفتی نیست بی مقصود.
می توان هر گونه کشتی راند بر دریا:
می توان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند
می توان زیر نگاه ماه، با آواز قایقران سه تاری زد لبی بوسید.
لیکن آن شبخیز تن پولاد ماهیگیر
که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی خود را
در نشیب پرتگاه مظلم خیزاب های هایل دریا
تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ،
مانده با دندانش آیا طعم دیگر سان
از تلاش بوسه ئی خونین
که به گرما گرم وصلی کوته و پر درد
بر لبان زندگی داده ست؟
 
مرغ مسکین! زندگی زیباست ...
من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر باجست و جوی گوهری دارم
تارک زیبای صبح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم.
مرغ مسکین! زندگی، بی گوهری این گونه، نازیباست!
***
اندر سرمای تاریکی
که چراغ مرد قایقچی به پشت پنجره افسرده می ماند
و سیاهی می مکد هر نور را در بطن هر فانوس
و زملالی گنگ
دریا
در تب هذیانیش
با خویش می پیچد،
وز هراسی کور
پنهان می شود
در بستر شب
باد،
و ز نشاطی مست
رعد
از خنده می ترکد
و ز نهیبی سخت
ابر خسته
می گرید،-
در پناه قایقی وارون پی تعمیر بر ساحل،
بین جمعی گفت و گوشان گرم،
شمع خردی شعله اش بر فرق می لرزد.
 
ابر می گرید
باد می گردد
وندر این هنگام
روی گام های کند و سنگینش
باز می استد ز راهش مرد،
و ز گلو می خواند آوازی که
ماهیخوار می خواند
شباهنگام
آن آواز
بر دریا
پس به زیر قایق وارون
با تلاشش از پی بهزیستن، امید می تابد به چشمش رنگ.
***
می زند باران به انگشت بلورین
ضرب
با وارون شده قایق
می کشد دریا غریو خشم
می کشد دریا غریو خشم
می خورد شب
بر تن
از توفان
به تسلیمی که دارد
مشت
می گزد بندر
با غمی انگشت.
 
تا دل شب از امید انگیز یک اختر تهی گردد.
ابر می گرید
باد می گردد...


فروغ

فروغ

صبر سنگ


روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من دیوانه عاصی
در درونم هایهو می کرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو می کرد
در درونم راه میپیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
می شنیدم نیمه شب در خواب
هایهای گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید
دوستش دارم نمی دانی
بانگ او آن بانگ لرزان بود
کز جهانی دور بر میخاست
لیک درمن تا که می پیچید
مرده ای از گور بر می خاست
مرده ای کز پیکرش می ریخت
عطر شور انگیز شب بوها
قلب من در سینه می لرزید
مثل قلب بچه آهو ها
در سیاهی پیش می آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر میشد
ورطه تاریک لذت بود
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویاها
زورق اندیشه ام آرام
می گذشت از مرز دنیا ها
باز تصویری غبار آلود
زان شب کوچک ‚ شب میعاد
زان اطاق ساکت سرشار
از سعادت های بی بنیاد
در سیاهی دستهای من
می شکفت از حس دستانش
شکل سرگردانی من بود
بوی غم می داد چشمانش
ریشه هامان در سیاهی ها
قلب هامان میوه های نور
یکدیگر را سیر میکردیم
با بهار باغهای دور
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویا ها
زورق اندیشه ام آرام
میگذشت از مرز دنیا ها
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن مغرور سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم ؟
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم

جامع‏الازهر

جامع‏الازهر و گذری بر تاریخچه آن

 

اشاره

فصلنامه «نهج الاسلام» یکی از نشریات ارزشمند کشور سوریه است؛ ارزشمند به این جهت که به مسائل اسلامی و فکری می‏پردازد و در میان غوغای مطبوعات و تب ژورنالیسم در منطقه و جهان دمی‏ست و غنیمتی. این فصلنامه از سوی وزارت اوقاف و امور خیریه سوریه منتشر می‏شود و شخص وزیر اوقاف سردبیری آن را بر عهده دارد.
میراث جاویدان، برای آشنایی بیشتر با این فصلنامه موضوعی کوتاهی را از آخرین شماره آن برگزیده و منتشر می‏کند.

جامع‏ الازهر و گذری بر تاریخچه آن

جامع‏الازهر و جامعه‏الازهر، خانه علم و حکمت است. مسجدالازهر، نخستین مسجد شهر قاهره است و اولین مدرسه‏ای‏ست که در آن علوم دینی تدریس شده است. این مسجد و مدرسه، در سال 309 هجری قمری به فرمان «المعزلدین‏اللّه‏» خلیفه فاطمی و به دست «جوهرصقلی» فرمانده قشون او ساخته شد. ساختمان این مسجد که در آن زمان در جنوب شرقی شهر قاهره و در نزدیکی «کاخ بزرگ» قرار داشت، دو سال طول کشید. و نخستین‏بار، مسلمانان در هفتم ماه رمضان 361 هجری در آن نماز جمعه برپا کردند. خلیفه فاطمی، با ساختن این مسجد برآن بود تا هم جایی برای برگزاری مهمترین ستون دین ـ که نماز است ـ فراهم شود و مسلمانان برای بحث در امور دینی و اجتماعی خود جایی را داشته باشند و از جهتی هم مسجد رسمی حکومت فاطمی‏ها در محل استقرار جدید آنان باشد.
رایج‏ترین روایت درباره وجه تسمیه این مسجد به الازهر این است که آن را به نام حضرت زهرا سلام‏اللّه‏علیها نامیده‏اند.
الازهر در دوران العزیزباللّه‏ خلیفه فاطمی از شکل یک مسجد برای انجام عبادت و شعائر اسلامی بیرون آمد و به مدرسه‏ای برای تدریس علوم دینی، زبان، منطق، طب، ریاضیات و فلک مبدل گردید. در آن زمان، مسجدالازهر از دو بخش تشکیل شده
بود: یک صحن و یک ساختمان. ساختمان مسجد نیز به دو بخش تقسیم می‏شد:
1ـ بخش اول همانی‏ست که جوهر صقلی آن را بنا کرد و دارای 76 ستون از مرمر سفید است.
2ـ بخش دوم، جایگاهی‏ست که بعدها به دست عبدالرحمن کدخدا بنا گردید و دارای 50 ستون مرمر است و در پشت محراب قدیمی مسجد قرار گرفته است.
در سال 400 هجری «الحاکم بأمر اللّه‏» مسجد الازهر را بازسازی کرد و بودجه کلانی را جهت پیشبرد امور آن و هزینه تحصیل طلاب بدان اختصاص داد. این خلیفه، هم‏چنین کتابهای موجود در کتابخانه دارالحکمه را به کتابخانه الازهر انتقال داد و خلفای بعد از او نیز همواره برای اعتلای این مدرسه دینی کوشش می‏کردند.
با گذشت زمان تعداد طالبان علم این مدرسه فزونی گرفت و به تدریج ساختمان‏هایی به آن افزوده شد تا پاسخگوی نیازهای مختلف طلاب گردد.
مسجد الازهر در مراحل مختلف عمر طولانی خود، شاهد رویدادها و دگرگونی‏ها و اصلاحات مختلف بوده است. برای نمونه در دوره ایوبیان توجه و رسیدگی به آن کم شد و حدود یکصدسال نیز نمازجمعه در آن متروک گردید. در سال 702 هجری بر اثر زمین‏لرزه‏ای که شهر قاهره را لرزاند، مسجد الازهر، نیاز به ترمیم پیدا کرد و بوسیله حکومت وقت مصر این کار انجام گردید.
مراجع تاریخی تأکید می‏کنند که آنچه امروز بنام مسجد الازهر معروف است، با مسجد اصلی، از نظر معماری تفاوت دارد و تغییرات زیادی در درون و بیرون ساختمان آن احداث شده است.
ساختمانی که امروز وجود دارد، بسیار وسیع است و دارای دیوارهای قلعه‏مانند و تعداد هشت دروازه است. در بالای این دیوارها و دروازه‏ها پنج گلدسته و سه گنبد بی‏نظیر به چشم می‏خورد. حرمالازهر دارای دو شبستان، یکی بزرگ و قدیمی‏ست و دیگری همان است که در سال 1167 هجری قمری ساخته شد. سقف شبستان‏ها از چوب و دارای استحکام فراوان است.
ناگفته نماند که جامع‏الازهر تاکنون در قیامهای ملی و میهنی نقش بزرگی ایفا کرده است. برای مثال قیام علیه فرانسوی‏ها که قاهره را اشغال کرده بودند، از همین مسجد آغاز گردید و قیام علیه انگلیسی‏ها به هنگام حمله «فریزر» و نیز انقلاب سال 1919 میلادی در مصر از همین نقطه به جاهای دیگر سرایت کرد.
از جهتی، جامعالازهر شخصیت‏های بزرگ فراوانی بخود دیده که در این مکان مدتها به تحصیل اشتغال داشته و از آنجا فارغ‏التحصیل شده‏اند. از جمله این دانشمندان و اندیشمندان «ابن‏خلدون» «مقریزی»، «عسقلانی»، «سخاوی»، «سیوطی» و در روزگار اخیر شخصیتهای مانند «سعد زغلول»، «محمد عبده» «طه حسین» بوده‏اند.
جامعالازهر، در حال حاضر دارای هیأتهای مختلف نظارت و ارشاد و برنامه‏ریزی در امور مختلفه اسلامی است و هم‏اکنون علاوه بر 42 دانشکده آن در قاهره و استان‏های دیگر مصر، دارای 17 مرکز علمی برای پژوهش در تخصص‏های مختلف است.
منبع: میراث جاویدان

 

 


داریوش

داریوش بزرگ در یک نگاه

شناس نامه داریوش :

نام : داریوش

نام خانوادگی : هخامنشی

نام پدر : ویشتاسپ

سال تولد : 550 پ.م ( پیش از میلاد مسیح )

نام اجداد به ترتیب : آرشام ، آریارمن ، چش پش ، هخامنش

نام همسر : هئوتسیا ( آتوسا ) ،دختر کوروش کبیر

نام فرزندان : خشایارشا ، آرتباز ، هخامنش

تاج گذاری :    522 پ.م

مدت سلطنت : 36 سال

مدت زندگی :   64 سال

درگذشت :     486 پ.م

سازمان اداری داریوش :

داریوش بنیان گذار شاهنشاهی بزرگی است که از شمال به رود دانوب و دریای سیاه و استپ های جنوب روسیه و دریاچه آرال و سرزمینهای ماورای رود سیحون و از مشرق به کوههای هیمالیا و هندوستان و اراضی ماورای رود سند و از جنوب به دریای عمان و خلیج فارس و حبشه و از مغرب به دریای مدیترانه و تونس محدود می شد ، وی برای اداره این شاهنشاهی وسیع به تشکیلاتی پرداخت که عبارتند از :

1-   تقسیم کشور به سی خشتره ( استان ) و گماردن شهربانی برای هر کدام به نام خشتره پاون ( به زبان یونانی ساتراپ ) .

2-   ایجاد راه شوسه شاهی از ممفیس پایتخت مصر به سارد ( واقع در ترکیه ) ، بابل ( واقع در عراق ) ، هگمتانه ( همدان ) و سرانجام شوش .

3-      ایجاد چاپارخانه ها که در واقع هسته اولیه سازمان پست کنونی محسوب می شود.

4-   طراحی و تشکیل سپاه جاویدان به تعداد ده هزار نفر که همواره آماده نبرد بود و امنیت کشور را حفظ و هیچگاه از شمار آن کاسته نمی شد .

5-   تا پیش از داریوش اخذ مالیات در ایران ترتیب معینی نداشت و فرمان روایان محلی به دلخواه از مردم باج و خراج می گرفتند . داریوش میزان مالیات را مشخص و سپس در صدد برآمد تا بداند این مقدار برای مردم سنگین است یا نه . از استانها پاسخ آمد که مردم قادر به پرداخت آن هستند ، با این وجود داریوش دستور داد میزان مالیات نصف شود .

6-   تشکیل سازمان بازرسی از افراد توانمند و نخبه برای کنترل عملکرد خشتره پاونها و سایر مسئولین حکومتی که ایشان را چشم و گوش خود می خواند .

7-   ضرب سکه برای آسان شدن داد و ستد که پیش از آن به صورت معامله اجناس با یکدیگر صورت می گرفت . این سکه ها به نام داریوش و دریک نام گرفت .

8-   حفر کانال سوئز و اتصال دریای مدیترانه به بحر احمر و در نتیجه رونق گرفتن بازرگانی میان آسیا و اروپا از طریق دریا و کشتی .

فرمان ها و گفتار داریوش :

1-      کتیبه بیستون

2-      کتیبه کاخ تچر

3-      کتیبه های منقور بر الواح سیمین و زرین مکشوف در پایه های کاخ آپادانا 

4-      کتیبه دیواره جنوبی تخت جمشید

5-      بخش اعظمی از الواح گلی یافته شده در تخت جمشید

6-      لوح گلی شوش در مورد وسعت امپراتوری

7-      لوح گلی شوش در باره چگونگی ساخت آپادانا

8-      کتیبه سوئز در باره حفر کانال مکشوف در مصر

9-      کتیبه الوند در گنج نامه همدان

10-  کتیبه آرامگاه در نقش رستم

بناهای به جا مانده از داریوش :

1- تخت جمشید که ساخت آن به دستور داریوش در حدود 518 پ .م آغاز و توسط جانشینانش تکمیل و گسترش یافت . بناهای زیر در این مجموعه به هنگام فرمان روایی داریوش بزرگ به پایان رسیده است :

صفه یا تختگاه

پلکان جنوبی

کاخ تچر : کاخ خصوصی داریوش

کاخ آپادانا : تالار بار عام

2- آپادانای شوش

3- آرامگاه

خصال داریوش :

داریوش شاهی بود عاقل و دارای اراده قوی و هر چند در بعضی موارد شدت عمل نشان داده است ولی غالبا رفتار او با مغلوبین ملایم و معتدل بود . در گزینش افراد نظر صائب داشت و هرگز به خطا نمی رفت . وی شاهنشاهی ایران را از نو بنیاد گذاشت که در آن زمان و با آن محیط بهتر از آن عملی نبود .در زمان داریوش ایران به نهایت وسعت خود رسید. با وجود این که داریوش با یونانیان وارد جنگ شد اما مورخین یونانی نظیر هرودوت و به ویژه اشیل ، ادیب و شاعر معروف و یکی از نفراتی که در نبرد ماراتن حضور داشته است ،از داریوش به خوبی یاد کرده اند و برای او احترام زیادی قائل بوده اند .

نگاه نهایی :

داریوش هخامنشی گزارش گر ماهری است . در جهان باستان هیچ کس به اندازه او در جهت ایجاد سابقه و گزارش مکتوب برای آیندگان از اصول جهان داری اش نکوشیده است .

« به خواست اهورا مزدا ، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی      گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد ............... ای مردم بهترین کار را از توان مندان ندانید و بیشتر به چیزی بنگرید که از ناتوانان سر می زند »

 

این است بخشی از معتقدات داریوش که خود در سنگ نوشته هایش اعلام می کند . چنین بیانیه ای از زبان یک شاه در سده ششم پ .م به معجزه می ماند . از بررسی دقیق الواح دیوانی تخت جمشید می توان نتیجه گرفت که داریو ش تا چه حد با مسائل مردم ناتوان و برقراری عدالت همرا بوده است . این الوح می گویند که در نظام او حتی کودکان خردسال از پوشش خدمات اجتماعی برخوردار بوده اند ، دست مزد کارگران بر اساس نظام منضبط مهارت و سن طبقه بندی می شده ، زنان از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفاده می کرده اند ، دست مزد کارگرانی که دریافت اندکی داشته اند با جیره های ویژه ترمیم می شده ، فوق العاده سختی کار و بیماری پرداخت می شد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان امکان داشتند کار نیمه وقت انتخاب کنند تا از عهده وظایف خانگی خود برآیند . چنین رفتاری که فقط می توان آن را مترقی خواند ، نیازمند ادراک و دور نگری بی پایانی بوده است و مختص شاه مقتدر و بزرگی است که می گوید : من راستی را دوست دار 

آرامگاه داریوش (2)

 

بر چلیپای داریوش دو کتیبه مفصل حجاری شده است . در قسمتی از آن داریوش می گوید :

خدای بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را آفرید که شادی مردم را آفرید که داریوش را شاه کرد .یک شاه از بسیاری یک فرماندار از بسیاری .

وی همچنین ضمن اشاره به خواست و لطف خداوند ، جغرافیا و مناطق تا بع امپراتوری پهناور ایران را به شرح زیر نام می برد :

 پارس – ماد- خوزستان- پارت -هرات – بلخ - سغد – خوارزم-زرنگ- رخج – ثثگوش - گندار - هند - سکاهای هوم خوار- سکاهای تیز خود – بابل - آشور- عربستان – مصر - ارمنستان کپدوکیه – سارد - یونان - سکاهای ماورای دریا – سکودر - یونانیهای سپر روی سر – لیبیها – حبشیها - اهالی مک و کارئیها .

داریوش پس از این به شرحی از اندیشه ها ، رفتار و سلوک خویش می پردازد که در نوع خود بی نظیر است :

خدای بزرگ است اهورا مزدا که این شکوهی را که دیده می شود آفریده که شادی مردم را آفریده که خرد و فعالیت را بر داریوش شاه فرو فرستاد .داریوش شاه گوید به خواست اهورا مزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم ، بدی را دوست نیستم نه مرا میل است که شخص ضعیف از طرف توانا به او بدی کرده شود نه آن مرا میل است که شخص توانایی از طرف ضعیف به او بدی کرده شود

 

آنچه راست است آن میل من است . انسان دروغگو را دوست نیستم تند خو نیستم آن چیز هایی را که هنگام خشم بر من وارد می شود سخت با اراده نگاه می دارم سخت بر هوس خود فرمان روا هستم . انسانی که همکاری می کند او را به جای همکاری اش همان طور او را پاداش می دهم آنکه زیان می رساند او را به جای زیانش کیفر می دهم . نه مرا میل است که کسی زیان برساند نه مرا میل است که اگر زیان رساند کیفر نبیند .کسی آنچه را بر علیه کسی دیگر بگوید آن مرا باور نیاید تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم .

ورزیده هستم چه با هر دو دست چه با هر دو پا هنگام سواری خوب سواری هستم هنگام کشیدن کمان چه پیاده چه سواره خوب کمان کشی هستم هنگام نیزه زنی چه پیاده و چه سواره خوب نیزه زنی هستم . 

هنرمندان هخامنشی از رنگ های آبی به دلیل آرامش و جلب توجه ، قرمز برای جذابیت و سبز به خاطر تقدس ، استفاده می کردند. فرمول شیمیایی ساخت سه رنگ آبی ، قرمز و سبز که در تزئین آرامگاه دو هزار و پانصد ساله داریوش هخامنشی در محوطه باستانی نقش رستم واقع در چند کیلو متری تخت جمشید و در کنار آرامگاه های خشایارشاه و دو تن دیگر از پادشاهان هخامنشی جای گرفته ، پس از مطالعات آزمایشگاهی و تجزیه و تحلیل رنگ ها به دست آمده است . در درگاه ورودی این این آرامگاه که در ارتفاع بیست و شش متری ازسطح زمین و در دل کوه قرارگرفته ، تزئینات ،نقش برجسته ها و کتیبه ای به زبان و خط پارسی باستان دیده می شود .شکل آرامگاه های دروه هخامنشی به صورت بعلاوه یا چلیپا بوده است که نمادی از خورشید و گردش آن است                     

کارشناسان داخلی در مورد نتایج به دست آمده از تجزیه و تحلیل رنگها در آرامگاه داریوش می گویند : با توجه به این که در هنگام مرمت و مستند نگاری آرامگاه داریوش به باقیمانده ای از بقایای رنگها ی سبز ، آبی و قرمز که روی نقش برجسته ها به عنوان تزئین استفاده می شده برخورد کردیم ، مطالعات گسترده ای را روی علت استفاده از این رنگها و تجریه و تحلیل شیمیایی رنگها آغاز نموده ایم.

 

پیش از این هم کارشناسان خارجی مطالعاتی را روی برخی از رنگ های دوره هخامنشی در مجموعه تخت جمشید ، انجام داده بودند که فرمول های شیمیایی جدید به دست آمده با مطالعات آنها مطابقت دارد . هم اکنون هم کارشناسان شیمی برای تولید رنگ آبی ، سبز و قرمز از ترکیبات عناصری که در رنگ های آرمگاه داریوش به کار رفته استفاده می کنند . برای ساخت رنگ آبی از مس ، رنگ سبز از ترکیبات مس و رنگ قرمز از عنصر آهن بهره برداری می شود . تولید رنگ با ماندگاری بسیار بالا در بناهای دوره هخامنشی نشان دهنده مهارت مردم آن دوره در مسایل شیمی و مهندسی شیمی است .

 

در ورودی آرامگاه داریوش کتیبه های میخی و آرامی وجود دارد . در این کتیبه داریوش اهورامزدا را ستایش می کند و فتوحات خور را بر می شمرد و از اندیشه ها و عملکرد خود سخن می گوید . در ورودی این آرامگاه نقش برجسته ای نیز وجود دارد در این نقش پادشاه کمانی در دست دارد که در بالای سکو مشهود است . در برابر وی نقش فروهر و قرصی از ماه دیده می شود . آتش دانی نیز تصویر شده است . در پایین سکو نمایندگان ملل تابع امپراتوری ایران تخت شاهی را با دستان خود نگه داشته       

عرض آرامگاه نوزده متر و ارتفاع آن حدود بیست و سه متر است . راهرو داخل آرامگاه داریوش هجده متر طول و در حدود چهار متر عرض دارد . در این آرامگاه نه تابوت سنگی وجود دارد که به همسر و سایر بستگان او تعلق دارد .